وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

یه مهمونی کوچولو

طی یک اقدام ضربتی تصمیم گرفتیم یه مهمونی کوچولو به مناسبت سه سال و سه ماه و سه روزگی وانیا بگیریم و چند تا از دوستاشو دعوت کنیم تا چند ساعتی رو با هم خوش بگذرونیم روز دوشنبه به دوستامون خبر دادیم و رفتیم بیرون خریدمونو کردیم و با حدیث هم صحبت کردم که کیک درست کنه دوستامون روز سه شنبه از ظهر اومدن چای خوردیم و گپ زدیم بعدشم نهار خوردیم و بچه ها بازی کردن و رقصیدن و بعدشم کیک آوردیم کلی با شمع و فشفشه ذوق کردن فقط جای علی و مامانش خیلی خالی بود که نتونستن بیان به من و وانیا که خیلی خوش گذشت امیدوارم به دوستامونم به اندازه ما خوش گذشته باشه ... وانیا و دوستاش در حال بازی اینم میز خوراکی مخصوص بچه ها دخترای کتابخون ...
28 بهمن 1393

سه سال و سه ماهگی

اینروزا دیگه واقعا حس میکنم که دخترم خیلی بزرگ شده و یه همراه خوب برا مامان بحساب میاد تو تنهاییمون خیلی دختر خوب و حرف گوش کنیه و تقریبا تو تمام خریدا مامان رو همراهی میکنه این ماه هم یه تولد رفتیم البته تولد یکی از دوستای من بود یه مهمونی خودمونی با دوستایی که تقریبا 25 سال با هم هستیم وانیام با بهار و دختر خاله هاش حسابی بازی کرد و بهش خیلی خوش گذشت یروز هم رفتیم مجتمع تجاری کوروش و یه چرخی زدیم و بعدم رفتیم فوت کورت غذا خوردیم و بعدشم طبق معمول شهر بازی که کلی به وانیا خانم خوش گذشت فرداشم خونه سولماز جون برای شام دعوت بودیم که با حدیث اینا رفتیم شیما یاسمن و مریم هم بعد ما اومدن اونشب هم کلی خوش گذشت و بچه ها حسابی با هم بازی کردن یه رو...
26 بهمن 1393

مجله فصل نو

یروز که تازه از خواب بیدار شده بودم و داشتم پی ام های گوشیم رو چک میکردم متوجه تبریکاتی از طرف دوستان شدم دیدم که نوشتن مبارک باشه عکس وانیا خانم رفته رو جلد مجله منم که از همه جا بیخبر وقتی قضیه رو پیگیری کردم دیدم یکی از عکسهای سه سالگی وانیا خانم که تو آتلیه پاپا انداختیم روی جلد مجله فصل نو چاپ کردن و به این ترتیب برای دومین بار عکس وانیا خانم رفت تو مجله ... ...
6 بهمن 1393
1